محمد،گل پیغمبران
محمد روح و جان است، گل پیغمبران است
تمام علت خلق جهان است
از آن روزی که او آمد به دنیا
دگر روی زمین هم آسمان است
همه بوی خوش گلدسته ها از
شهادت بر محمد در اذان است
شکوفد هر کجا نام محمد
همان، خوشبوترین جای جهان است
بود جنت زخوبان جهان پر
محمد سرور اهل جنان است
صلواتش دعای مستجاب است
از این رو دائما ورد زبان است
درخت مي كارم |
|||||||||||||||
|
|
کی بود کی بود؟
یه لوله ی دراز بود
تو اون پُر از گاز بود
یه روز بوشو شنیدم
ولی اونو ندیدم
گفتم مامان این کیه
بوی خطرناکیه!
مامان اومد شیر گاز و ببنده
دیدم داره می خنده
بو ها، نه از لوله، نه از شیر بود
فقط بوی پیاز داغ و سیر بود
سی ام آذره و یک شب زیبا
یه شب بلند به اسم شب یلدا
شب شب نشینی و شادی و خنده
شبی که واسه ی همه خیلی بلنده
همه ی اهل خونه خوشحال و خندون
آجیل و شیرینی و میوه فراوون
شب قصه گفتن و یاد قدیما
قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما
شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره
جای پاییز رو زمستون می گیره
ننه سرما باز دوباره برمی گرده
کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده
بــــاز آمــده زمــســــتان اين فصــل سردِ سرسخت
زنـــــبـورك بيــــــچــــاره يـــخ زد روي بـــند رخــــت
گنجشـــك بــرخود لرزيـد تــا ننـــه ســرمــا را ديــــد
دســت سرد زمــسـتـان تــــمــــام گلـــها را چید
بــــاغ از تـــرس زمستان چشمان سبـزش را بست
بـــرفِ ســرد زمـــستان روي چشمانــش نشست
از سوز و ســــرماي برف گنجشــــك و بـاغ خوابيدند
در خـــوابِ چشمــانشان هردو بـــهــــار را ديـــــدند
شعر کودکانه حیوونای رنگارنگ
حیوونای رنگارنگ
حیوونا خیلی هستن
وحشی واهلی هستن
گاو، بچه اش گوساله
بز، بچه اش بزغاله
گوسفند و میش و بره
می چرند توی دره
اسب و شتر تو صحرا
بار می برند به هرجا
روباه وشیر و پلنگ
حیوونای رنگارنگ
تو دشت وکوه و بیشه
پیدا می شه همیشه
شعر کودکانه خورشید خانم
خورشید خانم
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید...
کبوتر پر شکسته
*****
توی حیاط خونه
یک کبوتر نشسته
*****
دارم اونو می بینم
انگار بالش شکسته
*****
شاید یه بچه ی بد
سنگی زده به بالش
*****
بالش وقتی شکسته
بد شده خیلی حالش
*****
کبوتر بیچاره!
الهی برات بمیرم!
*****
الان برای بالت
یه کم دوا می گیرم
*****
بالت رو زود می بندم
اینکه غصه نداره
*****
حالت خوبِ خوب میشه
پر می کشی دوباره
قدرتي از خدايم
از عمق و از ته دل
موج ميزنم به ساحل
آبهاي شوري دارم
امواج منقشنگه
با كشتي ها مي جنگه
قدرت او بي كران
داده به ما گوش و زبان
چشم و سر و دست و دهان
او داده ما را عقل و هوش
او داده ما را آب و نان
از لطف و نعمتهاي او
ما زنده ايم و پرتوان
ما كودكانيم شيرين زبانيم
مانند بلبل آواز مي خوانيم
در كودكستان شاديم و خندان
چون گل كه دارد جا در گلستان
گفتار ما خوب رفتار ما خوب
باشد هميشه هر كار ما خوب
شاعری گفت کتاب
هست یاری مهربان
ساکت و خاموش
اما،خوش بیان
قصه ها دارد کتاب
قصه های ماندگار
پندها دارد کتاب
از گذشته یادگار
یار تنهایی ما
هست یاری مهربان
حرف ها دارد ولی
ساکت است و بی زبان
ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم
خاک ایران زمین را بهتر زجان می دانیم
آباد باشی ای ایران آزاد باشی ای ایران
از ما فرزندان خود دلشاد باشی ای ایران
ما باید دانا باشیم هوشیاروبینا باشیم
از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران آزاد باشی ای ایران
از ما فرزندان خود دلشاد باشی ای ایران
برای آموزش روزهای هفته به زبان فارسی، این شعر را با بچه ها بخوانید!
هفت تا مداد رنگی من توی جعبه دارم
مثل رنگین کمان رنگاشو می شمارم
هفتا پرنده با هم تو لانه ای نشستن
مثل روزای هفته هر یک به رنگی هستن
ادامه مطلب...
شعر کودکانه برای روز پدر
پدر خوب من
ای فدای روی همچون ماه تو
گشته ام من واله و شیدای تو
تکیه گاه من تویی هان ای پدر
ای پدر کی میشوم همتای تو؟
گر تو می بینی که شعری گفته ام
دوست دارم پا گذارم جای تو
گرچه می نتوان که جا پایت گذاشت
لیک رسوا می شود بدخواه تو
آب دریا را اگر نتوان کشید
میتوان نوشید از دریای تو
ای پدر با من بگو درد دلت
تا که من مرهم نهم غمهای تو
ای پدر پشت و پناه من تویی
پشت من گرم است از گرمای تو
ای پدر خونی که در پود من است
قطره قطره میکنم اهدای تو
روشنی بخش چراغ خانه ای
میستایم روح استغنای تو
کودکانت چون نهالی رسته اند
هست مادر مامن و ماوای تو
ای پدر روزت مبارک ای پدر
من چه دارم تا بریزم پای تو؟
ناصر کشاورز
برف هاي سرد تر
ني ني توي حياطه
|
منبع : http://www.koodakaneh.com/child/poem.aspx?id=33&artist=2